کتابخانه مجازی صفربوک

دانلود و معرفی کتابهای کمیاب ، نایاب ، ماندگار و ممنوعه

کتابخانه مجازی صفربوک

دانلود و معرفی کتابهای کمیاب ، نایاب ، ماندگار و ممنوعه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «لئو تولستوی» ثبت شده است


دانلود رمان جنگ و صلح اثر لئو تولستوی    www.zerobook.lxb.ir   صفربوک

دانلود رمان جنگ و صلح اثر لئو تولستوی

* * *

جنگ و صلح ، رمانی از لئو نیکولایویچ تولستوی (۱۸۲۸-۱۹۱۰)، نویسنده روس،‌ بزرگترین اثر ادبیات روس و یکی از مهم ترین رمان های ادبیات جهانی.

در حقیقت، زندگی ملت روس چندان کامل و بر زمینهای با چنان علو و رغبت انسانی در آن وصف شده است که می‌توان یکی از زیباترین یادگارهای تاریخی تمدن اروپایی‌ برشمرد. تولستوی این رمان را در پنج سال نوشت و آن را در ۱۸۷۸ انتشارداد.

درمتن رویدادهای بزرگ تاریخی آغاز سده نوزدهم ( نبرد ۱۸۰۵-۱۸۰۶ اوسترلیتز و نبرد ۱۸۱۲-۱۸۱۳ بارادینو و حریق مسکو)،‌ ماجراهای زندگی دو خانواده اشرافی، ‌یعنی خانواده باکونسکی و راستوف،‌ ثبت می‌شود. این رمان به نوعی همان شرح وقایع زندگی این دو خانواده است. کنت بزوخوف،‌ که پیداست خود نویسنده است، ‌چهره اصلی آن است،‌ هر چند همواره در صحنه نیست. پرنس بالکونسکی سالخورده، که در زمان کاترین بزرگ ژنرال بوده، شکاک و طنزگویی است تیزهوش ولی مستبد ولی در املاک خود با دخترش، ‌ماریا، ‌زندگی می‌کند که دیگر نه بسیار جوان است و نه بسیار زیبا،‌ ولی چشمان « بس زیبا و پرتوافکن» و لبخند محجوبانه‌اش از علو روحی بسیاری حکایت می‌کنند. ماریا با شایستگی بار زندگیی را می‌کشد که پدری رئوف ولی سخت‌گیر و جدی زمام آن را به دست دارد؛‌ با این همه، در کنه ضمیر،‌ به این امید است که روزی کانون خانوادگی خاص خود را داشته باشد. این امید، هر چند مدتها بعد، بر اثر ازدواج او با نیکولای راستوف برآورده هم می‌شود….

تعدادی از مترجمانی که دست به ترجمه‌ی این اثر زده‌اند به این قرار هستند: «کاظم انصاری – سروش حبیبی – صغری قاسمی رحیم بیگلو – داریوش شاهین – شهلا انسانی – محمدرضا سرشار – مصطفی جمشیدی – مهناز رهنمایان – مصباح خسروی – غلام‌رضا سعیدی – سوسن اردکانی»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۵ ، ۲۱:۵۰
mahdiba meba


دانلود رمان آنا کارنینا نوشته لئو تولستوی   www.zerobook.lxb.ir

دانلود رمان آنا کارنینا نوشته لئو تولستوی

کاترین و داریا دو خواهر هستن که داریا با مردی به نام ابلونسکی ازدواج کرده اما به خاطر ارتباط نادرست همسرش با یک خانم دچار اختلافاتی میشن تا جایی که داریا تصمیم به جدایی میگیره اما در همین حین خواهر ابلونسکی یعنی آنا کارنینا قصد سفر به منزل و شهر اون هارو میکنه..

از طرفی خواهر داریا یعنی کاترین خواستگاری به نام فرونسکی داشته و علاوه بر اون بعد مدت ها یکی از آشنایان دور خانوادگیشون که پسری خوب و با اخلاق بوده به نام لیفین سرو کلش پیدا میشه و اون هم به کاترین ابراز علاقه میکنه و خواستگارش میشه اما متاسفانه در یک میهمانی از کاترین جواب رد میشنوه و به طور غم انگیزی از میهمانی با قلبی شکسته خارج میشه.

آناکارنینا خواهر ابلونسکی زنی نجیب و زیبا بوده به طوری که در هر مجلس و جمعی شمع اون محفل می شده ؛ البته اون شوهر بانفوذی به اسم کارنین و پسری کوچک هم داشت. زندگی آنا و همسرش در کمال آرامی بود ولیکن عشق و محبت چندان زیادی بینشون به چشم نمی خورد؛چرا که کارنین بسیار بزرگ تر از آنا بود و چهره ی چندان زیبا و دلربایی نداشت.

روزی که آنا در ایستگاه قطار به انتظار برادرش بوده به طور اتفاقی با فرونسکی روبه رو میشه و در دیدار اول به خاطر منش و شخصیت فرونسکی مهر اون رو به قلبش وارد میکنه به طوری که در دیدار بعدی که در میهمانی کاترین بوده قلبشون و روحشون به هم پیوند میخوره و فرونسکی عاشق آنا میشه و کاترین رو فراموش میکنه..

آنا قبل از این که رابطش با فرونسکی از دوستی فراتر بره مدام به خودش گوشزد میکرده که من همسر دارم و همسرم رو خیلی هم دوست دارم اما به مرور حسی در قلبش میگه که فرونسکی فراموش شدنی نیست و آنا میفهمه که این علاقه خیلی فراتر از دوستی ساده ای هست که بینشونه.. اما متاسفانه آنا دل باخته ی فرونسکی میشه و کم کم رابطه اش با کارنین سرد و سردتر میشه و کار به جایی میرسه که آنا این احساس و عشق رو به همسرش اعتراف میکنه و اختلافات بین اون ها آغاز میشه.

اما نهایت داستان ترک آنا از همسر و پسرش و شروع ارتباطی جدید هرچند غیر قانونی با فرونسکی هست. ارتباطی که سرانجامش دل زدگی و دور شدن فرونسکی از آنا و دل بسته شدن فرونسکی به معشوقه ی جدید هست.. و در آخر داستان آنا شکست خورده از عشق و زندگی تنها میشه؛چرا که دیگه کسی اون رو زن نجیب و وفاداری نمیدونه و آبرو و شهرتش لکه دار شده.. بنابراین آنا 1روز در ایستگاه قطار وقتی که در انتظار بازگشت فرونسکی به سر می برده اون رو همراه معشوقه ی جدیدش می بینه و خودش رو جلوی قطار پرت میکنه و میمیره.... قطاری که روز آشناییش با فرونسکی 1مرد خودش رو همان طور کشته بود..

در مورد شخصیت های داستان من از داریا و لیفین خوشم اومد. برای آناکارنینا احساس شفقت بهم دست داد.به این خاطر که نتونست شعله ی احساسش به فرونسکی رو کنترل کنه.رمان قبلی که خوانده بودم جین با این که روچستر رو دوست داشت اما پاک دامنی کرد و شبانه قصرش رو ترک کرد اما در این داستان آنا با این که همسر و فرزند داشت نتونست این کار رو انجام بده(شاید چون عشقی در زندگی حقیقیش وجود نداشت؛اما این باز هم دلیل مناسبی نمیتونه باشه)

2قسمتی که تاثیرگذار بود و باعث شد اشک بریزم زمانی بود که کارنین به سفر رفته بود تا تدارکات طلاق رو انجام بده اما نامه ای از آنا به دستش رسید که برگرد من در بستر مرگ هستم؛ کارنین میتونست نامه رو شوخی بگیره! اما نه تنها برگشت بلکه آنا و فرونسکی رو هم بخشید تا جایی که وقتی فرونسکی وارد اتاق شدبه خاطر بزرگواری و بخشش کارنین از روی شرم دستش رو جلوی چهره اش گرفت اما آنا گفت: دستت را از چهره بردار و به کارنین نگاه کن او فرشته است نه انسان.......

من انتظار و تصورم این بود که این قسمت پایانی داستان باشه؛کمی بعدش نوشته شده بود که فرونسکی با تپانچه خواست که خودکشی کنه.. حس کردم فرونسکی و آنا هر دو از دنیا رفتن و عشقشون رو با خودشون بردن و کارنین فداکاری کرد..

اما وقتی در خوندن پیش رفتم و به قسمت آخر رمان رسیدم متوجه شدم این عشق هیچ حقیقتی نداشته. عشقی که نهایتش خودکشی آنا بود!! تولستوی حتی از ادامه ی زندگی کارنین و پسرش و فرونسکی دست کشیده.. گویی که پایانی تلخ تر برای رمان از کشته شدن آنا وجود نداشته...!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۵ ، ۲۳:۴۸
mahdiba meba