دانلود رمان آنا کارنینا نوشته لئو تولستوی (نسخه صوتی)
دانلود رمان آنا کارنینا نوشته لئو تولستوی
کاترین و داریا دو خواهر هستن که داریا با مردی به نام ابلونسکی ازدواج کرده اما به خاطر ارتباط نادرست همسرش با یک خانم دچار اختلافاتی میشن تا جایی که داریا تصمیم به جدایی میگیره اما در همین حین خواهر ابلونسکی یعنی آنا کارنینا قصد سفر به منزل و شهر اون هارو میکنه..
از طرفی خواهر داریا یعنی کاترین خواستگاری به نام فرونسکی داشته و علاوه بر اون بعد مدت ها یکی از آشنایان دور خانوادگیشون که پسری خوب و با اخلاق بوده به نام لیفین سرو کلش پیدا میشه و اون هم به کاترین ابراز علاقه میکنه و خواستگارش میشه اما متاسفانه در یک میهمانی از کاترین جواب رد میشنوه و به طور غم انگیزی از میهمانی با قلبی شکسته خارج میشه.
آناکارنینا خواهر ابلونسکی زنی نجیب و زیبا بوده به طوری که در هر مجلس و جمعی شمع اون محفل می شده ؛ البته اون شوهر بانفوذی به اسم کارنین و پسری کوچک هم داشت. زندگی آنا و همسرش در کمال آرامی بود ولیکن عشق و محبت چندان زیادی بینشون به چشم نمی خورد؛چرا که کارنین بسیار بزرگ تر از آنا بود و چهره ی چندان زیبا و دلربایی نداشت.
روزی که آنا در ایستگاه قطار به انتظار برادرش بوده به طور اتفاقی با فرونسکی روبه رو میشه و در دیدار اول به خاطر منش و شخصیت فرونسکی مهر اون رو به قلبش وارد میکنه به طوری که در دیدار بعدی که در میهمانی کاترین بوده قلبشون و روحشون به هم پیوند میخوره و فرونسکی عاشق آنا میشه و کاترین رو فراموش میکنه..
آنا قبل از این که رابطش با فرونسکی از دوستی فراتر بره مدام به خودش گوشزد میکرده که من همسر دارم و همسرم رو خیلی هم دوست دارم اما به مرور حسی در قلبش میگه که فرونسکی فراموش شدنی نیست و آنا میفهمه که این علاقه خیلی فراتر از دوستی ساده ای هست که بینشونه.. اما متاسفانه آنا دل باخته ی فرونسکی میشه و کم کم رابطه اش با کارنین سرد و سردتر میشه و کار به جایی میرسه که آنا این احساس و عشق رو به همسرش اعتراف میکنه و اختلافات بین اون ها آغاز میشه.
اما نهایت داستان ترک آنا از همسر و پسرش و شروع ارتباطی جدید هرچند غیر قانونی با فرونسکی هست. ارتباطی که سرانجامش دل زدگی و دور شدن فرونسکی از آنا و دل بسته شدن فرونسکی به معشوقه ی جدید هست.. و در آخر داستان آنا شکست خورده از عشق و زندگی تنها میشه؛چرا که دیگه کسی اون رو زن نجیب و وفاداری نمیدونه و آبرو و شهرتش لکه دار شده.. بنابراین آنا 1روز در ایستگاه قطار وقتی که در انتظار بازگشت فرونسکی به سر می برده اون رو همراه معشوقه ی جدیدش می بینه و خودش رو جلوی قطار پرت میکنه و میمیره.... قطاری که روز آشناییش با فرونسکی 1مرد خودش رو همان طور کشته بود..
در مورد شخصیت های داستان من از داریا و لیفین خوشم اومد. برای آناکارنینا احساس شفقت بهم دست داد.به این خاطر که نتونست شعله ی احساسش به فرونسکی رو کنترل کنه.رمان قبلی که خوانده بودم جین با این که روچستر رو دوست داشت اما پاک دامنی کرد و شبانه قصرش رو ترک کرد اما در این داستان آنا با این که همسر و فرزند داشت نتونست این کار رو انجام بده(شاید چون عشقی در زندگی حقیقیش وجود نداشت؛اما این باز هم دلیل مناسبی نمیتونه باشه)
2قسمتی که تاثیرگذار بود و باعث شد اشک بریزم زمانی بود که کارنین به سفر رفته بود تا تدارکات طلاق رو انجام بده اما نامه ای از آنا به دستش رسید که برگرد من در بستر مرگ هستم؛ کارنین میتونست نامه رو شوخی بگیره! اما نه تنها برگشت بلکه آنا و فرونسکی رو هم بخشید تا جایی که وقتی فرونسکی وارد اتاق شدبه خاطر بزرگواری و بخشش کارنین از روی شرم دستش رو جلوی چهره اش گرفت اما آنا گفت: دستت را از چهره بردار و به کارنین نگاه کن او فرشته است نه انسان.......
من انتظار و تصورم این بود که این قسمت پایانی داستان باشه؛کمی بعدش نوشته شده بود که فرونسکی با تپانچه خواست که خودکشی کنه.. حس کردم فرونسکی و آنا هر دو از دنیا رفتن و عشقشون رو با خودشون بردن و کارنین فداکاری کرد..
اما وقتی در خوندن پیش رفتم و به قسمت آخر رمان رسیدم متوجه شدم این عشق هیچ حقیقتی نداشته. عشقی که نهایتش خودکشی آنا بود!! تولستوی حتی از ادامه ی زندگی کارنین و پسرش و فرونسکی دست کشیده.. گویی که پایانی تلخ تر برای رمان از کشته شدن آنا وجود نداشته...!!
دانلود رمان آنا کارنینا نوشته لئو تولستوی
راوی: فیروزه غفوری پور زمان کل: ۷ ساعت و ۲۱ دقیقه
داستان آناکارنینا دارای شخصیت اول واحدی نیست. با دیدن نام آناکارنینا این تصور ایجاد میشود که این داستان حتماً ً بکلی درباره اوست، اما در واقع اینطور نیست؛ در حالی که شاید بیش از نیمی از داستان درباره او باشد، بقیه داستان درباره فردی به نام (لوین) میباشد که البته این دو شخصیت در داستان رابطه دورادوری با هم دارند.به عبارتی آناکارنینا خواهر دوست لوین میباشد.در طول داستان این دو شخصیت فقط یک بار و در اواخر داستان با هم روبرو میشوند.پس در حقیقت این رمان فقط به زندگی آناکارنینا اشاره ندارد و به زندگی و افکار شخصیتهای دیگر داستان نیز پرداخته شده است.آنا نام این زن میباشد و کارنین نام شوهر او است و او به مناسبت نام شوهرش آناکارنینا نامیده میشود.تولستوی در نوشتن این داستان سعی داشته برخی افکار خود را در قالب دیالوگهای متن به خواننده القاء کند و او را به تفکر وا دارد. در بعضی قسمتهای داستان تولستوی در بارهٔ شیوههای بهبود کشاورزی یا آموزش سخن گفته که نشانگر این است که در این زمینهها اطلاعات وسیعی داشته است.البته بیان این اطلاعات و افکار، بعضا ً باعت شده داستان از موضوع اصلی خارج شده و خسته کننده شود.به خصوص وقتی که در داستان صحبت از کشاورزی میباشد. یکی از بارزترین جلوههای ظهور اندیشههای این نویسنده در داستان، قسمت هایی است که او افکار مذهبی خود را در قالب افکار شخصیت مهم داستان یعنی (لوین) آورده است.داستان از اینجا شروع میشود که زن و شوهری به نامهای استپان آرکادیچ و داریا الکساندرونا با هم اختلافی خانوادگی دارند.آناکارنینا خواهر استپان آرکادیچ میباشد و از سن پترزبورگ به خانهٔ برادرش که در مسکو میباشد میآید و اختلاف زن و شوهر را حل میکند و حضورش در مسکو باعث بوجود آمدن ماجراهای اصلی داستان میشود… در داستان فضای اشرافی آن روزگار حاکم است.زمانی که پرنسها و کنتها دارای مقامی والا در جامعه بودند و آداب و رسوم اشرافیت و نجیب زادگی بر داستان حاکم است در کل داستان روندی نرم و دلنشین دارد. این کتاب صوتی را می توانید در ادامه دانلود کنید.
دانلود با لینک مستقیم:
(Format: Mp3 Archive Type: RAR)
* * *
. . . از داستان آناکارنینا آغاز میکنم : ابتدا زنی با خیانت همسرش مواجه می شود و با پا در میانی خواهر شوهرش ،با همسر خود آشتی میکند و به زندگی طبیعی برمی گردد .
این خواهر شوهر که آنا کارنینا نام دارد زنی بسیار زیبا و دلفریب است که با حضورش در هر جایی تمام توجهات را به خود معطوف می دارد . پسری ۸ ساله و شوهری متشخص و مشهور ولی بسیار خشک دارد .
بعد از حل و فصل دعوا ،در راه بازگشت از خانه برادرش در ایستگاه قطار به افسری بر می خورد . این افسر در نگاه اول از برق عشق آناکارنینا ، خشکش می زند و با اینکه میداند آنا متاهل است ولی چاره ای جز تعقیب او نمی بیند و بعد از تلاشهای بسیار ، با حضور در مهمانیهایی که آنا حضور دارد دل او را می رباید و محکوم به عشق می کند .
چندی بعد مردم شهر از جمله شوهر آنا به نام کارنین از این عشق آگاه می شوند . کارنین مردی عاقل است و بی نهایت دل رحم ، پس از کمی تعمق در قضیه تصمیم میگیرد گذشت کند و صبور باشد و از جهتی نمی خواهد نام خانواده اش خراب شود ، ولی آنا که مهری از شوهرش به دل ندارد ارتباط خود را با افسر جوان حفظ می کند ولی با این پیشنهاد افسر که با هم فرار کنند مخالفت می ورزد و علت این امتناع فقط پسرش است نه کارنین .
آنا در هنگام زایمان دخترش که متلق به افسر بود به حال مرگ می افتد و کارنین را به بالینش می طلبد و از او تقاضای عفو می کند . شوهر پاکدل که توان دیدن زجر زنش را ندارد بلافاصله او را می بخشد ولی آنا بهبود پیدا می کند و مدتی به حال افسردگی در خانه شوهر می ماند .کارنین که باز هم تاب و تحمل دیدن ناراحتی او را ندارد به او پیشنهاد می کند هر تصمیمی میخواهی بگیر . آنا با افسر جوان و دخترش میرود.
بعد از مدت کوتاهی دچار حسادت شده و به زندگی و رفت و آمدهای افسر دقیق می شود و حس می کند او دیگر دوستش ندارد . از سوی دیگر مادر آن افسر از آنا متنفر است و کنتسی را برای ازدواج به پسرش معرفی میکند .
دست آخر آنا زمانی که کنتس را با معشوقه اش در ایستگاه قطار می بیند به کلی نا امید می شود .
تولستوی آنچنان زندگی این زن را با بدبختی و فشار و جبر زندگی مواجه می کند که در آخر خودش هم نمی داند با زندگی آنا چه کند و مجبور می شود او را زیر چرخ قطار تکه تکه کند .
آری آناکارنینا مرگ را بر زندگی ترجیح می دهد و خود را زیر قطار می اندازد .
چیزی که توجه مرا بیشتر به خود جلب کرد این بود که چرا عشق یا خطای زنان همیشه با جنایت و مرگ و بدبختی قرین است ؟ و چرا این مورد در مردان به این شکل نیست ؟ الان برادر آنا و زنش در کنار هم زندگی می کنند ولی سرنوشت آنا و کارنین و افسر به کجا کشید ؟
این داستان که در قرن گذشته نوشته شده به فرهنگ ایرانی/عربی ما تا حدودی نزدیک است . شاید کسی باور نکند که در همین روزی که ما زندگی می کنیم زنان چه غراماتی بابت عشق می پردازند . حتی در طایفه هایی زنان از اول مال مردان مشخصی هستند . فیلم عروس آتش را به خاطر یباورید .
اگر آن مرد مشخص او را نخواست شاید بتواند با مرد دیگری ازدواج کند . و یا در اطراف خود پدرانی را می بینیم که با افتخار می گویند ( دختر به غیر خودی نمی دهم ) من چندی پیش با دختری آشنا شدم که دو سال است به انتظار رضایت پدر نشسته و دم نمی زند .
آنا هم تا زمانی که در دل خود احساس جوانی نمی کرد و با شوهر پیر دلش می ساخت زنی نمونه بود ولی لحظه ای که حس کرد جوان و زیباست و استحقاق زندگی با عشق را دارد ، جایگاهش در جامعه تغییر کرد تا جایی که زنی در سالن نمایش به او کلمات توهین آمیزی گفت و رفت . جایگاه آنا فقط ریل قطار است .
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.